١. دو نوع كودك
- كودك آسان: حتى زير پيانوى در حال نواخت هم میخوابد.
- كودك سخت: با كوچكترين صدا از خواب مى پرد. او اضطرابى، وسواسى، تحريك پذير، پرخاشگر و هيجانى است. كودك سخت آمادگى بيشترى براى طرحواره دارد.
هورمون ها و الكتريسته مغز این دو نوع کودک كمى با هم متفاوت است. دلایل میتواند ژنتيكی یا وضعیت مادر در دوران حاملگى به ويژه ٣ ماهگى باشد.
٢. والدين و سبك تربيتى
- والدين شتابدهنده: (زيادى حمايت كننده) به دنبال رشد سريع بچه هستند و مسير طبيعى رشد او را تشديد مى كنند.
- والدين بازدارنده: (بى خيال و حمايت نكننده) مسير طبيعى رشد را عقب مى اندازند.
- والدين تسهيل كننده: به آهنگ رشد بچه گوش مىدهند.
مثال خريد دوچرخه
قلكت را بشكن، ١٠٠ تومنش رو خودت بده، ٩٠٠ تومن من مى دم. در اين صورت كودك:
– اقتصاد را مى آموزد.
– مى آموزد براى يك خواسته، از يك خواسته ديگر بگذرد.
– براى به دست آوردن، صبر را مى آموزد.
– قدر دوچرخه را مى داند.
ناكامى بهينه
شاه كليد تربيت بچه، ناكامى بهينه است. یعنی:
بايد كمى به بچه فشار آورد كه رشد جسم و روان پيدا كند. اما نه آنقدر فشار آورد كه عقده اى شود. يعنى:
اول: تا بچه درخواستى نكرده، نيازش را ارضاء نكن.
دوم: نيازش را به دستش نده، بگذار براى رسيدن مسافتى را طى كند. آب رو گذاشتم اينجا، بيا خودت بردار. (البته از دو سالگى به بعد. تا قبل از دو سالگى، فورى رفع نياز)
یکی از خطاهای معمول والدین
حرف غلط: بچه من لوسه، بچه من بغلى شده.
حرف درست: بچه ام را لوس كردم. بچه ام را بغلى كردم.
٣. پنج نياز اساسى کودک
١. دلبستگى ايمن به ديگران
كودك بايد در خانه احساس امنيت و در خانواده احساس ثبات كند. مرگ، طلاق و اعتياد در والدين اين نياز را به خطر مى اندازد.
٢. آزادى در بيان نيازها و هيجانات
بچه بايد بتواند نيازها و هيجاناتش را به راحتى و بى واهمه بيان كند و بداند كه شنيده مى شود. ديكتاتورى والدين باعث بازدارى هيجانى كودكان مى شود.
٣. تفريح
كودك بايد زمان هايى را فقط تفريح كند. منظور از تفريح رشد جسمى يا رشد روانى نيست، بلكه فقط بازى و شادى است. خانواده هاى جدى، پركار و وسواسى و پرفكسيونيست اين نياز را به خطر مى اندازند.
٤. استقلال و كفايت
(احساس هويت) كودكی که مى تواند كارهاى خودش را انجام دهد، بايد كار او را به خودش سپرد. حتى اگر فقط نيمى از كارهايش را انجام دهد، بايستى همان نيمه را به او سپرد. خانواده هاى ساپورتيو و شتابدهنده اين نياز را به خطر مى اندازند. مثال: كودك داره خودش لباسش رو مى پوشه. ما عجله داريم، لباسش رو مى كنيم تنش.
٥. محدوديت هاى قانونى
(خود كنترلى/ محدوديت هاى واقعگرايانه) كودك نياز دارد از ۲ سالگی (بيشتر از ۳سالگى) برايش قوانين و محدوديت هايى مشخص گذاشته شود، تا او با روح قانون آشنا شود. خانواده هاى بى قانون يا زيادى آزاديخواه اين نياز را به خطر مى اندازند.
طرحواره
از لينزى گيبسون
براى ارضاى نياز عشق كودك يك راه وجود دارد، اما براى ناكامى او راه هاى زيادى هست.
والد بالغ: به كودك حساس است.
والد نابالغ: به كودك حساس نيست.
مادر بالغ حساس است و كودك دلبستگى ايمن دارد.
مادر بالغ بيشتر در دسترس كودك است و از جزئى ترين علايم و اميال و خُلق نوزاد خود آگاه است.
مادر بالغ حساس است و با كودك همدلى مى كند و وقت مفيدى با بچه مى گذراند. رابطه اش با كودك كيفى و پيوسته است.
مادر نابالغ غير حساس است، در دسترس كودك هم نيست. از علايم و خُلق نوزاد خود ناآگاه است. اگر هم آگاه است، فاقد همدلى است. رابطه مادر نابالغ، با كودك هم از نظر كمى و كيفى ناقص است. رابطه او ناپيوسته است، در نتيجه كودك احساس استمرار در حمايت عاطفى را ندارد.
والد بالغ: پذيرش كودك
والد نابالغ: طرد كودك
والد بالغ: با كودك همكارى مى كند.
والد نابالغ: در كار كودك دخالت مى كند.
والد بالغ: در دسترس كودك است.
والد نابالغ : كودك را ناديده مى انگارد.
ويژگى والدين نابالغ
- غرق در مشكلات و درگير مسايل خودند.
- خود شيفته اند.
- بى ثبات و ناپايدارند.
- غير حساس اند.
- ظرفيت ارتباطى ضعيفى دارند.
- بچه آورده اند كه حال خودشان خوب شود.
- اهل افراط و تفريط اند.
- به جاى گفتگو با كودك، اهل تهديد و تنبيه او هستند.
- استقلال هويتى بچه را نمى پذيرند.
- سبك تربيتى غلط آنها منجر به بى خويشتنى كودك مى شود.
- پاسخگوى نياز كودك خود نيستند.
- چون مضطرب اند، دنيا را ترسناك نشان مى دهند، در نتيجه كودك به والد مى چسبد و وابستگى پيدا مى كند.
۴ گروه والدين نابالغ
۱: والدين هيجانى
- رفتارشان تحت تاثير هيجانات خودشان است، نه نيازهاى كودك.
- بسيار دخالت مى كنند و درگير مى شوند و ناگهان غيب مى شوند.
- بى ثبات و پيش بينى ناپذيرند.
- در مواجهه با مشكلات دچار اضطراب مى شوند.
- براى آرامش خودشان، وابسته به ديگران اند. انگار بى كمك اطرافيان دنياى شان به آخر مى رسد.
- در مقايسه با سه گروه والدين نابالغ ديگر، ناپخته تر و كودك ترند، و اين احساس را مى دهند كه نياز به مراقبت دارند و هيچ چيز نبايد ناراحت شان كند. و همه براى آرامش آنها بايد تلاش كنند.
- وقتى به هم مى ريزند، بچه ها را هم درگير حال خودشان مى كنند و بچه ها را هم آشفته مى كنند.
- كودكان والدين هيجانى، به شدت احساس نااميدى و خشم و نفرت مى كنند.
- در اين نوع خانواده، همه چيز شكننده است. انگار بچه ها روى پوست تخم مرغ راه مى روند.
- تهديد آنها به خودكشى براى بچه ها وحشت آور است. بچه ها بايد تلاش كنند والدين زنده بمانند.
- اين ها احتمال دارد كه شخصيت نمايشى، دو قطبى يا بردرلاين باشند.
- اگر اين والدين معتاد باشند، بدترند.
- حتى آنجا كه موقعيت براى ديگران عادى و يا قابل تحمل است، آنها آشفته مى شوند.
- دنيا را سياه و سفيد مى بينند.
- كينه به دل مى گيرند.
- با بروز هيجانات دنبال كنترل ديگرانند.
- خودشان را قربانى خانواده مى دانند، اما در عمل با مشكلاتى كه ايجاد مى كنند، علت اصلى مشكلات خانواده اند.
- بيرون خانه خود را كنترل مى كنند. اما درون خانه تكانشى رفتار مى كنند.
- فرزندان والدين هيجانى ياد مى گيرند نيازها و خواسته هاى خود را تابع نيازهاى ديگران قرار دهند. اما چون در طوفان هيجانات زيسته اند، به هيجانات و خلق و خوى ديگران توجه دارند و آن را خوب تشخيص مى دهند.
۲: والدين كمالگرا
(احتمالا خود در كودكى والدين هيجانى داشته اند)
- به دنبال اهداف خود هستند.
- به شدت سرگرم كار و تلاش و موفقيت اند.
- پرفكسيونيست هستند.
- وقت كم براى بچه ها مى گذارند، اگر هم بگذارند دخالت مى كنند. انها بر موفقيت فرزندان خود تاكيد دارند، و براى موفقيت وقت صرف بچه ها مى كنند.
- فرزندان آنها فاقد ابتكار و قدرت اند.
- در خويشتندارى مشكلات جدى دارند.
- والدين پر تلاش اند، اما بچه ها بى انگيزه و بى حوصله و افسرده اند.
- والدين كمالگرا معتقدند ديگران بايد هر آنچه را آنها انجام مى دهند، دوست داشته باشند و برايش ارزش قائل شوند و معتقدند آنها خير و صلاح بقيه را بهتر از خودشان مى دانند.
- آنها به خودشان ترديد نمى كنند، و وانمود مى كنند اوضاع روبراه است و به همه مسايل از قبل فكر كرده اند، و به جاى احترام به استعداد و علاقه فرزندان، بچه ها را به سمت علايق خود سوق مى دهند.
- عجله دارند و مدام نگران آنكه كارها به موقع پيش نرود.
- آنها هدف ها را در اولويت زندگى قرار مى دهند.
- والدين كمالگرا، خود فرزندان محروميت هيجانى اند و در كودكى خود ساخته بار آمده اند. مى ترسند شكست بچه هايشان، اسباب شرمسارى آنها شود. به خاطر همين بچه هاى خود را بى قيد و شرط نمى پذيرند و مدام در حال ارزيابى كودكان خود هستند. آنقدر معلم و مربى بچه هاى خود مى شوند، كه فرزندان آنها در آينده نيز از هر نوع معلمى روى مى گردان مى شوند. آنها گاهى به جاى بچه هايشان كار انجام مى دهند.
- بچه هاى آنها وقتى سختكوش اند، احساس مى كنند كه كارشان به خوبى انجام نشده.بچه ها سعى مى كنند والدين كمالگراى خود را راضى نگهدارند.
- بچه ها ترس از اشتباه دارند.
- بچه ها خود را تحت كنترل والدين كمالگرا مى دانند.
۳: والدين منفعل
- ذهنيت آسانگير (گويى مشكلات را نمى بيند يا به روى خود نمى آورد)
- در برخورد با مشكلات اضطراب آور، اجتنابى اند.
- مستقيم به بچه ها آسيب نمى زنند، مگر با كم توجهى (اين ها بهتر از والدين كمالگرا هستند)
- شيوه حل مشكلات: تسليم شدن، ناچيز شمردن، ناديده گرفتن.
- بر خلاف سه گروه والد ديگر عصبانى نمى شوند و تنبيه نمى كنند.
- در دسترس اند، اما مشكلى پيش بيايد، كمك نمى كنند و سر در برف مى كنند.
- سهل انگار و شوخ طبع اند، تا وقتى كه قرار نباشد براى بچه ها كارى بكنند، گاهى همدلى نشان مى دهند.
بچه ها نيز وقت گذرانى با اين والدين را دوست دارند، اما مى دانند كه به وقت مشكل نمى توانند روى آنها حساب كنند.اگر پدر سختگير باشد، مادر منفعل جلوى او در نمى آيد و بالعكس.
۴: والدين طرد كننده
سوال: اينا اصلا چرا تشكيل خانواده دادند؟
- از صميميت لذت نمى برند.
- خودشان را به خاطر بچه به زحمت نمى اندازد.
- حوصله رفع نياز ديگران را ندارند.
- امر و نهى بحث برانگيز، جوش آوردن، كفرى شدن، يا انزوا و كناره گيرى از خانواده، ترجيح به تنهايى.
- با بچه ها وقت نمى گذرانند.
- بچه ها نبايد دور و بر آنها آفتابى شوند و كارى به كار آنها داشته باشند.
- نسبت به سه گروه والدين ديگر، همدلى كمتر دارند،
- تماس چشمى با بچه ها ندارند.
- بچه هاى آنها احساس مى كنند که مزاحم، كسل كننده، و آشفته سازند و در بزرگى زود تسليم مى شوند.
- بچه ها در بزرگسالى خجالتى مى شوند و منتظرند بقيه هم آنها را طرد كنند.
در درمان بايستى به آنها اعتماد به نفس داد و هل شان داد كه ارتباط ايجاد كنند و اضطراب ناشى از آن را تحمل كنند.
البته گاهى طرد شدن باعث موفقيت بچه ها مى شود. يكى مى گفت من موفقيت ام رو مديون پدرم هستم كه هجده سالگى منو انداخت از خونه بيرون.
وضعيت بچه ها با این ٤ گروه
خويشتن واقعى
استعداد در ذات كودك است. خويشتن واقعى در لايه هاى زيرين هشيارى قرار دارد و اغلب توسط قوانين خانوادگى روز به روز عقب رانده مى شود، چرا كه نياز والدين اولويت دارد. (والدين بايد كمك كنند كودك استعدادش را كشف كند و به دنبال آنها برود.)
خويشتن غير واقعى
بچه ها براى جلب توجه والدين به چيزى غير از خودشان تبديل مى شوند. بچه از خود واقعى اش فاصله مى گيرد و تبديل به چيزى مى شود كه خانواده اش نياز دارد. پس نمى تواند روى استعداد واقعى خود سرمايه گذارى كند. در نتيجه وارد ايفاى نقش جعلى خود مى شود. و چون نقش بازى مى كند، هميشه مى ترسد مشت اش باز شود. اين نوع كودكان وقتى دست از ايفاى نقش خود بر مى دارند، نشاط و سر زندگى به آنها باز مى گردد.
فرايند جعل خويشتن واقعى کاملا ناهشيار است. هيچكس آگاهانه به اين كار اقدام نمى كند. خويشتن جعلى خوشبختى نمى آورد.
خيالپردازى
بچه ها شروع به خيالپردازى مى كنند تا بتوانند كسى شوند كه والدين مى خواهند و در خيالپردازى داستان هاى مى سازند كه روزى زندگى آنها را بهتر كند. خيالپردازى براى تغيير خود و ديگران. آنها فكر مى كنند بايد از طريق اين خيالات راهى پيدا كنند كه خودشان و ديگران را تغيير دهند.
انواع خيالپردازى:
- پولدار شدن
- مشهور شدن
- زوردار شدن
- يافتن معشوقه اى در آينده كه نياز او را بر نياز خودش مقدم بدارد.
- حلال مشكلات والدين شدن در آينده (براى همين تا در آينده پدر و مادر خود را در گور نكنند، زندگى نمى كنند.)
تجارب کودک و ايجاد طرحواره
١. ارضاى بيش از حد يا سركوب نيازهاى اوليه توسط خانواده.
٢. كپى كردن افراد مهم زندگى (مثل كپى كردن والدپرخاشگر/ يا والد توسرى خور.)
٣. تروما (مرگ، جدايى، تجاوز، جنگ، انقلاب، تصادف)
٤. فرهنگ و جامعه (خشن، متعصب. مثال: افغانستان، سوريه و ايران)
٥. تجارب شخص در فرايند رشد (وظايف تحولى والدين: شتابدهنده/ بازدارنده)
٦. عدم درك خلق و خوى كودك (كودك سختى كه درك نشود و كتك بخورد.)
سوال: آيا مى شود شرايط كودك سخت باشد و طرحواره شكل نگيرد؟
جواب: بله. اگر: كودك آسان باشد و محبت را از بيرون خانه يا از كسى ديگر دريافت كند. مثل دايه در فيلم پيشخدمت.
روش مقابله اى کودک با طرحواره:
مثل وقتی که در جنگل بترسيم:
١. ميخكوب میشویم: تسليم
٢. فرار میکنیم: اجتناب
٣. می جنگیم: جبران افراطى
مادر
مادر، مسئول اصلى ايثار عشق به فرزند است و بايستى هيجان هاى منفى كودك را تاب بياورد و الا كودك دچار محروميت هيجانى مى شود.
بى عشق بزرگ شدن(نه بى مادر بزرگ شدن) باعث مى شود در بزرگى:
- خشم ناگهانى در اثر سوء تفاهم هاى كوچك.
- ترساندن ديگران با ابراز خشم كنترل ناپذير.
- احساس اضطراب دائم.
- مراقبت وسواس گونه از پول، همسر، فرزندان.
- ناتوان از اعتماد به ديگران.
- ممكن است سنگ تمام براى فرزندان خود بگذارد.
- كودكان دچار محروميت هيجانى شده، ممكن است در مقابل ذره اى محبت، به ازدواج نامناسب تن دهند و تا آخر عمر دچار مصيبت شوند.
- يا شانس بياورند و همسر مهربانى پيدا كنند، اما باز هم از او عشق بيشترى بطلبند.
- يا خودشان به سراغ همسرى سرد، ناهمدل، نامهربان و بى عاطفه بروند، چون مغز ميانى آنها اين طور ياد گرفته.
صميميت هيجانى يعنى داشتن كسى در زندگى كه بتوانيد راز دل خود را با او در ميان بگذاريد. بدون آنكه شما را قضاوت كند. بلكه او شما را درك مى كند.
مادر بايد چون خورشيد كودكش باشد. بچه ها غم و اضطراب مادر را درك مى كنند و تا آخر عمر آن را در ذهن شان دارند. و شايد غم مادر در دوران كودكى، علت افسردگى شان شود.(خورشيد فرزندت باش، بدرخش!)
دو کلمه برای شما: با والدينم چكنيم؟
والدين ما مثل بقيه انسانها جايزالخطا هستند. براى عده اى حتی سخت است كه در درونشان بپذيرند والدين آنها خطا كرده اند. بهترين روش قدرشناسى از زحمات آنها، آگاهی به خطاى آنهاست.
دو راه:
- حفظ رابطه به هر قيمتى (حتى راه غلط گذشته)
- مرزبندى صحيح و رفتار كارآمد.
اگر تا به حال رفتارتان فقط به قصد رضايت آنها بوده، دست از اين كار برداريد.
به جاى هيجان نشان دادن، ذهنيت مشاهده گر داشته باشيد.
نظريه طبيعت گرايی روسو
روسو با اين عقيده كه كودكان همچون ظروفی خالی هستند كه با آموزه های بزرگسالان پر میشوند، مخالفت كرد. روسو معتقد بود كودكان شيوه های احساس و تفكر خاص خود را دارند و طبيعت درونی آنها دارای مراحل متفاوت با قابليت های متفاوت است.
روسو اولين كسی بود كه برای رشد كودك مراحل در نظر گرفت. روسو رشد را از درون به بيرون میدانست. از نظر اين مكتب مربيان و بزرگترها نبايد مستقيم به كودكان آموزش دهند بلكه طبيعت كودك او را هدايت خواهد كرد. روسو تربيت را دو سويه می دانست. ( ناشی از درون كودك و تعامل با محيط)
فرزندپروری مبتنی بر طرحواره ها
١) سلامت روان شناختي والدين
نقش انكارناپذيري در فرزندپروري دارد. مشكلات روان شناختي مانند اضطراب ، تحريك پذيري، افسردگي پس از زايمان و…بايد مورد توجه قرار بگيرد.
٢) طرحواره هاي خود والدين نقش مهمي دارد.
به مثال زير در زمينه نقش طرحواره ها در فرزند پروري توجه كنيد:
والدي كه طرحواره محروميت هيجاني دارد، در ايجاد دلبستگي ممكن است به مشكل برخورد كند. اگر سبك جبران داشته باشد فرزند دچار طرحواره وابستگي مي شود.اگر سبك تسليم داشته باشد فرزند نيز دچار محرميت هيجاني مي شود.
والدي كه طرحواره اطاعت و ايثاردارد: نمي تواند نياز محرميت هاي واقع بينانه را برآورده كند به طور مثال براي بازي با تبلت محدوديت زماني ميگذارد ولي دراجرا دچار مشكل مي شود چون فرزند به قانون تن نمي دهد و با گريه و بي رحم دانستن مادر طرحواره او را فعال مي كند و مادر تبلت را پس مي دهد.
پس ممكن است طرحواره خويشتن تحول نيافته، خودشيفتگي و جلب توجه در فرزند ايجاد شود. والدي كه داراي طرحواره بازداري هيجاني است : نمي تواند احساسات مثبت و منفي را ابراز كند به خصوص پدرها در ابراز هيجانات مشكل دارند.
مثلا كودك با ذوق نقاشي كه كشيده به پدر نشان ميدهد ، نهايت واكنش پدر آفرين گفتن است.
والدي كه طرحواره معيارهاي سختگيرانه دارد : چنين والدي حق چنداني براي تفريح و آزادي كودكي در نظر نمي گيرد و مدام از موفقيت و بهترين شدن حرف ميزد. فرزند ممكن است دچار طرحواره بي كفايتي، معيارهاي سختگيرانه ، رهاشدگي و …شود.
والدي طرحواره خود شيفتگي دارد : مدام به دنبال بهترين بودن هست.چنين والدي طرحواره بازاداري هيجاني و اطاعت در فرزندش ايجاد مي كند.
والدي كه طرحواره منفي گرايي و بدبيني دارد : دائم از سختي ها و ناملايمات زندگي مي نالد و از اينكه داراي فرزند شده ابرازناخوشنودي مي كند مثلا جملاتي مثل “ازدواج خيانته ، بچه دارشدن جنايت”.فرزندان در چنين محيطي احتمالا دچار طرحواره بي اعتمادي، رهاشدگي ووابستگي مي شوند.
٣) مشكلات والدين با پدرو مادرشان مانع فرزندپروري موثراست.
مثلا خود والد پدر بي كفايت داشته: حال تبديل به والد بيش حمايتگري مي شود كه تمام مدت در خدمت فرزند است .چنين والدي نياز محرميت واقع بينانه و خودمختاري رانمي تواند برآورده كند.
يا فرد والدين داشته كه در مسائل مالي خسيس بودند: حالا معتقد است بچه لب تر كند بايد نيازهايش برآورده شود.
٤) فعال شدن طرحواره هاي والدين باعث مايندلنس (بي توجه) شدن مي شود.
چون طرحواره ها در سيستم آميگدال كدگزاري مي شود و هرچه طرحواره قوي ترباشد رابطه بين آميگدال (مركز هيجانات) و فرونتال (مركز استدلال) ضعيف تر است كه باعث عدم بكارگيري دانش و مهارت مي شود.
مثلا والد بيان مي كند “مي دونم نبايد بچه ام را بزنم، نمي تونم. مي دونم بايد الان بغلش كنم ولي تنبيهش مي كنم”. تكنيك هاي مايندفولنس و كنترل هيجاني براي اينكه متوجه طرحواره ها باشيم بسيار كمك كننده است.
٥) براي فرزند پروري موثر بايد رابطه سالمي با همسر داشته باشيد.
چرا تعارض هاي زناشويي در فرزندپروري موثر است؟
الف) امنيت رواني كودك را تحت شعاع قرار مي دهد. بحث و دعوا و قهر و دلخوري يا سردي عاطفي را كودكان خيلي زود متوجه مي شوند.
ب) بي اعتمادي كودك به توانمندي هاي والدين زماني كه والدين مدام در زمينه مواردي مثل مسائل مالي، رفت و آمد، تفريحات، وظايف طرفين و … دچاراختلاف هستند فرزند نسبت به توانايي والدين براي حل مسائل نااميد مي شود.
ج) گاهي تعارض هاي زناشويي باعث صرف وقت كم يا زياد با فرزند مي شود. وقتي فضاي خانه و رابطه با همسر براي شخص قابل تمل نيست يا اجتناب مي كند و سعي مي كند كمترين زمان را در خانه و كنارخانواده باشد يا برعكس بيشترين زمان را براي فرزند و خانه صرف مي كند كه در هر دو صورت به فرزند صدمه مي زند چون والد درگير نيازهاي خودش است.
د) وقتي والدين با هم تعارض دارند تا حدي كه رضايتمندي و كيفيت زندگي را تحت شعاع قرار مي دهد.فرزندان اعتماد و اعتقاد به مفاهيمي مثل صميمت، عشق و دوست داشتن را از دست مي دهد.
ه) تعارض هاي مزمن، سلامت جسمي كودك را تهديد مي كند.
خواب و سيستم ايمني كودك دچار مشكل مي شود و حتي در ميزان رشد مغزي نيز موثر است. در حد كافي باشند. good enough
٦) والدين بايد والدين كمال گرا مسموميت هيجاني ايجاد مي كنند.
و با فداكاري و سرويس دادن بيش از حد كودك را مسموم و خود را مجروح مي كنند.والدين كه دچار سندروم مادر خوب هستند به كودك اين فرصت را نمي دهند كه جهان واقعي را تجربه كند. ما به والدين كافي نياز داريم ، والديني كه به نيازهاي خود نيز فكر مي كنند، والديني كه گاهي بد هستند . جايي قرار نيست به ما كاپ مادر برتر بدهند.
٧) فرزند پروري لزوما با احساسات مثبت همراه نيست.
ما احساسات منفي را هم تجربه مي كنيم. فردي كه معيارهاي سخت گيرانه دارد فكر مي كند كه بايد هميشه نسبت به فرزندم احساس مثبت داشته باشم. همچنين كليشه هاي فرهنگي وجو دارد كه والدين و به خصوص مادر
را فردي فداكار و هميشه مهربان مي داند.
در صورتي كه رابطه والد و فرزندي مانند هر رابطه ديگري شامل احساسات منفي مانند غم، استرس، بي حوصلگي است. مهم اين است كه والدين اين احساسات را بپذيرند و مديريت كنند.
٨) فرزندان توانايي بالايي دارند كه پيام هاي والدين را درون كنند.
هميشه يادگيري از طريق پيام هاي كه گفته مي شود اتفاق نمي افتد.پيام هاي كه به صورت كلامي گفته نمي شوند قدرت بيشتري در انتقال دارند.
مثلا پدر وارد خانه ميشود و لبخند از روي صورت مادر محو مي شود. كودك اين پيام را دريافتمي كند مرد يا پدر آدم خوبي نيست.يا پدري كه تا دير وقت سر كار است اين پيام رامي رساند كه كار از خانواده مهم تر است.
يا مادري كه سالهاست براي خودش چيزي نخريده اين پيام را منتقل مي كند كه مادر فداكاركسي است كه به خودش اهميت نمي دهد. كودك مشاهده گري زبردست و تفسيرگري خام دست است.
٩) والد گري نيازمند اين موارد است:
گرايش به سمت كودك:
والدين وقتي حالشان خوب است به كودك نزديك مي شوند مثلا كودك در اتاق مشغول بازي يا تكليف است والدين با كودك شوخي مي كند، بوس مي كند و …
منظور از گرايش به سمت كودك زماني است كه حالمان بد است . كودك خرابكاري كرده، همه جا را به هم ريخته، انگشتش بريده، حالا چطوري به سمت كودك مي ريم؟
غالبا والدين با خشم، حالت تدافعي يا استرس به سمت كودك مي روند.در بسياري مواقع وقتي اتفاقي براي كودك مي افتد حال خود والدين بدتر است. در اين صورت كودك احساس ترس و نااميدي مي كند. ولي والديني كه توانايي مديريت هيجاني دارند و با خونسردي و مهرباني سراغ كودك مي روند باعث ايجاد حس پذيرش و اميد در كودك مي شوند.
چقدر از فرزند پروري لذت مي بريد؟
از مادر يا پدر بودن احساس رضايت مي كنيد؟
سيستم سرمايه داري امروزي براي والد گري سهم زيادي قايل نيست. مثلا خانم ها فكر مي كنند فرزند پروري كاري بي فايده و عبث است حتي به نوعي توهين محسوب مي شود٠
مردان نگهداري از كودك را نوعي تحقير مي دانند. سيتم خواني كودك
من چقدر مي توانم دنيا را از زاويه كودك ام ببينم. پشت رفتار كودك چه انگيزه اي است؟
آيا مي توانم انگيزه را پيدا كنم؟
زبان كودك ، زبان عيني است .زبان عيني ساده ، روشن و مثبت است.بزرگسالان هنگام صحبت با كودكان با زبان انتزاعي با كودك صحبت مي كنند.
١٠) پيچيدن يك نسخه تربيتي براي تمام كودكان نا كارآمد است
و خلق و خوي، سبك فرزند پروري را تحت تاثير قرار مي دهد. خلق و خو: ابعادي از شخصيت كه تحت تاثير وراثت و بيولوژيك است.
ابغاد خلق و خو:
- اجتماع پذيري (درون گرايي – برون گرايي)
- سطح فعاليت
- روان نژندي (پرخاشگري،اندوه ،نگراني و اضطراب)
- تحريك پذيري (حساس بودن به تغييرات محيطي و رواني …)
- پشتكار ، تمركز، نياز به آزادي.
١١) آسيب هايي كه والدين به فرزندان مي زنند بدون قصد و غرض است.
به صورت خلاصه مي توان گفت فرزند پروري مبتني بر طرحواره داري ٤ بعد است:
- رابطه با پدر و مادر والدين
- رابطه با همسر
- رابطه با خلق و خوي كودك
- رابطه با كودك سبك هاي فرزند پروري آسيب زا از نظر لوييس
سبکهای رفتاری والدین
١-سبك دست كم گرفتن، كم بها دادن (بي ارزش كردن)
والديني كه توانايي هاي كودك را دست كم مي گيرند. مثال: بازم كه خراب كردي، صد دفعه گفتم كار تو نيست، يك حرف رو چند بار مي زنند، آخرش يه بلايي سر خودت مي ياري. يا اينكه بچه را خجالت زده مي كنند و احساس گناه مي دهند :زشته گريه مي كني، خجالت نمي كشي از تاريكي مي ترسي. جلبك هم بود تا حالا ياد گرفته بود.شانس ندارم كه
اينم بچه ام.زبون نفهم ،پسر بد، دختر بد.
٢- سبك والدين كمال گرا و شرطي:
بچه براي اينكه دوستش داشته شود بايد دستاوردي داشته
باشد:اگر مي خواي مامان دوستت داشته باشه بايد غذاتو تموم
كني. اگه مي خواي بابات باشم بايد فلان كار را انجام بدي. پسر بدي هستي ديگه مامانت نمي شم. اين والدين خيلي قهر مي كنند: ديگه باهات حرف نمي زنم، اصلا مي رم مامان آيسان مي شم.
٣-سبك والدين كنترل گر:
اين والدين مي خواهند هيچ اتفاق بدي براي كودكشان نيفتد و در تلاش هستند كه به قول معروف لاي پر قو بزرگ شود.اين سبك باعث كاهش تجربه كودك براي زندگي و شكنندگي بيش از حد او مي شود.مثلا مادري كه حتي وقتي مهماني مي رود غذا براي كودك ميبرد مبادا كودك غذاي مهماني را نخورديا برايش مناسب نباشد.
٤-سبك والدين تنيبه گر:
تمام دغدغه اين والدين درست و غلط است.قوانيني دارند كه كودكان كمترين نقشي در آنها نداشتند.مثلا :خونه من كسي نبايد بي ادبي كنه، كسي نبايد دروغ بگه. ديگه نبينم از اين كاره بكني ها. فلفل مي ريزم توي دهنت. اين والدين تا وقتي همه چيز طبق قانون است كاري ندارند. فقط زماني سراغ كودك مي روند كه اشتباهي انجام مي دهد.كه احتمال شكل گيري طرحواره هاي محروميت هيجاني، بازداري هيجاني و اطاعت مي شوند.
٥-سبك بي ثبات ، بي مهر:
والدين دمدمي و غير قابل پيش بيني هستند.والديني كه خلق ثابت ندارند. مضطرب هستند. دچار مشكلاتي مثل اعتياد و تعارض هاي خانوادگي و زناشويي هستند. والديني كه با هم هماهنگ نيستند.
٦-سبك بيش حمايتگر:
اين والدين نوكر بي جيره و مواجب فرزندان هستند. مثلا والدين ميگويند تو فقط درس بخون با هيچ كاري ، كارنداشته باش.
٧-سبك بدبين:
اين والدين اهل غر زدن، نق زدن و آيه ياس خواندن هستند.از همه چيزناراضي هستند حتي از فرزنددار شدن.
۸- سبك سهل گيرانه افراطی:
والدين بي مسئوليت و بي مهركه حداقل زمان و انرژي را براي فرزندان صرف مي كنند .از مشكلات و دغدغه ها و نيازهاي كودك خبر ندارند.
نياز کودک به امنيت
اين نياز شامل سه نياز دلبستگي ، تفريح و آزادي است كه جفري يانگ در طرحواره درماني مطرح كرده است.
امنيت يعني كودك نسبت به والدين و خانه احساس تعلق خاطر داشته باشد و علارغم تمام ايرادهاي كه دارد پذيرفته شده و عشق بدون قيد و شرط دريافت كند.
متاسفانه والدين با گفتن جملات زير (مثال) كودك را نااميد مي كنند:
چته؟ چي ميخواي آخه؟
خسته ام كردي ساكت شو
هركاري دوست داري انجام بذه فقط صدات نياد
چندبار گفتم اگه اين كار رو انجام بدي اذيت مي شي حالا بكش.
در صورتي كه نياز امنيت در كودك برآورده شود داراي ويژگي هاي زير مي شود:
اعتماد: به جهان به عنوان مكاني كه امكان زندگي در آن وجود دارد نگاه مي كند.
صميميت: توانايي برقراري رابطه عاطفي با ديگران را دارد.
پذيرش خود:خود را با وجود نقص ها كامل مي داند و به دنبال كمال گرايي نيست و باورهاي زير در او شكل مي گيرد:
من دوست داشتني هستم
من ارزشمندم
من توانمندم
مي توانم از عهده ي مسائلم بربيايم
والدينم به من افتخار مي كنند.
مهم ترين وظيفه والدين امنيت است نه تربيت.
تكنيك های ارضای نياز امنيت
١- صرف وقت با كيفيت
– بازي با كودك (بازي كاري است بدون هدف و لذت بخش مثل دويدن و كشتي گرفتن و…)
– دعوت از كودك براي انجام بازي مورد علاقه
– انجام فعاليت هاي مشترك باكودك (مانند انجام كارهاي خانه)
طبيعت گردي
– باهم بودن اعضاي خانواده( مثلا خوردن شام كنار هم)
– خلاقيت در انجام بازي و كارهاي لذت بخش (مثلا سوار مترو شدن وشانه كردن موهاي همديگرو…)
٢- رفتن به رستوران و كافه همراه كودك
٣- ديدن كارتون همراه هم.
٤- زماني را در اختيار كودك بودن (مثلا هر روز ساعت ٦ تا ٧ مال تو هست).
٥- فرصت دادن به كنجكاوي كودك
كودكان تمايل به كشف جهان دارند و بازي با اسباب بازي در سنين خيلي پائين برايشان جذابيت ندارد. اجازه بدهيم كودك وسايل و اطرافش را كشف كند نه اينكه به اتاق پر از اسباب بازي تبعيد شود.
٦- براي يافتن جواب سوالات به كودك كمك كنيد
كودكان فرايند محور هستند نه نتيجه محور پس لزومي ندارد جواب نهايي را در اختيارش قرار دهيد. در فرايند جست و جو همراه او باشيد.
٧- با هم كاردستي درست كنيد.
٨- وقتي كودك غرق كاري است سراغش را بگيرد.
٩- يادداشت يا نقاشي حاكي از دوست داشتن به او بدهيد.
١٠- هر چند وقت يك بار به او بگوئيد از داشتنش خوشحال هستيد.
١١- داستان انتخاب اسمش را برايش بازگو كنيد.
١٢- كمك كنيد احساسات ناخوشايند را بازگو كند.
١٣- كمك كنيد روي احساساتش اسم بگذاريد .
١٤- در هيجانات منفي كودك دستور صادر نكنيد.
١٥- به كودك گوش دهيد.
نياز کودک به خودگردانی (خودمختاری)
كودكی كه اين نياز در او برآورده شده، ويژگی های زير را دارد:
١- دارای عملكرد مستقل است و به موقع نيز كمك مي گيرد. كودك متناسب با سنش دارای استقلال است. مثلا كودك ١١ ساله خودش تكاليفش را انجام می دهد، كودك ٩ ساله می داند بايد چه ساعت بخوابد، كودك ٦ ساله می تواند تنهايی توالت برود و برای انجام اين كارها لازم نيست فردی مدام تذكر دهد.
٢- خوش بين است.
خوش بينی يعنی تلاشم رو می كنم شايد بتوانم .خوش بينی با زودباوری يا ساده لوحی متفاوت است . كودك در سالهای اوليه زندگي بسيار خوش بين است و ترس زيادی ندارد ولی بر اثر دخالت و كنترل والدين اين ويژگی كاهش می يابد. كنترل و مواظبت بيش از حد، كودك را به جهان بدبين می كند و احساس ناتوانی را در كودك شكل می دهد.
طبق مراحل رشد اريكسون، ٢ تا ٤ سالگی سن تكليف خودمختاری در مقابل شرم است كه دستاورد اين تكليف اراده است. كودك در اين سن مدام از كلمه ” من ” استفاده می كند و می خواهد همه چيز را امتحان و كشف كند.
والدين با سخت گيری و نگرانی و استفاده از جملاتی مثل نريز، جمع كن، خرابش كردي، بذار بهت ياد بدم، اين كار درست نيست، اين كار زشته، دختر/ پسر خوبی باش و… جلوي شكل گيری اراده كودك را می گيرند.
٣- علاقه به ديگران.
٤- قدرت مقابله با مشكلات زندگی را پيدا می كند چون احساس كنترل درونی دارد.
٥- تاب آوری دارد.
تاب آوری يعنی مشكلات را چالش می داند نه تهديد. مثلا قبول نشدن در كنكور را پايان زندگی نمی داند يا به علت رد شدن يا شكست خوردن در كاری دچار درماندگی و افسردگی نمی شود.
تكنيك های ارضای نياز خودمختاری
١- دادن حق انتخاب به كودك بر اساس سن: مثلا براي خريد لباس براي كودك ٥ ساله بايد چند لباس توسط والد انتخاب شود و سپس به كودك اجازه انتخاب از بين آنها داده شود ولي در مورد نوجوان انتخاب به صورت كامل به عهده خودش مي باشد.
كمك كنيم كودك انتخاب كند، سپس مسئوليت انتخابش را بپذيرد. مثلا كودكي كه در سرما لباس خنك پوشيده و مريض شده به جاي سرزش مي توان به او گفت: فكر مي كني چرا مريض شدي؟ به خاطر لباس كمت نبود؟ به نظرت چه لباسي بهتر بود؟…و از طريق همدلي با كودك كمك كنيم جواب سوال ها را پيدا كند.
٢- جلوگيری از مستقل شدن زود هنگام يا ديرهنگام كودك
مستقل شدن زود هنگام، مثل قدیم که كودكان از سن پايين وارد دنيای بزرگترها می شدند، آسيب زا می باشد. كودكانی كه كار می كنند و يا مجبور به نگهداری از خواهر و بردار كوچكتر هستند يا به دلايلی وظايف خانه به دوش آنهاست، از لذت های دوران كودكی محروم شده و ممکن است باعث نااميدی شان شود.
٣- رها نكردن كودك به حال خود
ممكن است برای کودکان آسان اين اتفاق رخ دهد که چون آنها آرام و سازگار هستند، والدين تا وقتی كه كودك اعتراض و شكايت نكند سراغش نروند.
والدين مسئول كودك هستند نه مالك او.
نياز محدوديت منطقی
كودكانی كه اين نياز در آنها برآورده شده داراي اين ويژگی ها هستند:
١- معيارهای درست و غلط را مي فهمد
مثلا می فهمد صبح ها بايد در ساعت معينی در مدرسه حاضر باشد. مي داند چه زمانی استراحت كند و چه زمانی سراغ تكاليفش برود٠
٢- افزايش تحمل و سازگاريی
می تواند برای نوبت سوارشدن به وسيله بازی انتظار بکشد. می تواند برای حاضر شدن غذا صبر كند. می تواند تحمل كند تا مادر كارش را تمام كند و باهم بازی كنند.
٣- داشتن پشتكار
نظم و برنامه ريزی برای انجام كارها دارد و از شكست خوردن نااميد نمی شود. مثلا كودكی كه به تازگی در يك كلاس هنری يا ورزشی شركت كرده و با اینکه روزهای اول شكست را تجربه می كند، ولی بازهم می خواهد ادامه دهد.
٤-احساس شايستگی
طبق نظريه مراحل رشد اريكسون، سومين تكليف زندگی، ابتكار عمل در مقابل احساس گناه است كه دستاوردش هدفمندی است. اريكسون اين دوره را سن بازی مينامد و بر اين باور است كودك در اين دوره شديداً اجتماعی شده است.
در خلال سالهای پيش از مدرسه، كودكان قدرتنمايی و اعمال كنترل بر دنيای خود از راه بازيها و ديگر تعاملات اجتماعی آغاز ميكنند. كودكانی كه اين مرحله را با موفقيت بگذرانند، حس توانايی شخصی و قابليت رهبری ديگران را پيدا ميكنند و آنهايی كه در به دست آوردن اين مهارتها ناكام ميمانند، حس گناه، شك به خود و كمبود ابتكار در آنها باقی ميماند.
٥-علاقه اجتماعي
کودکانی كه علاقه اجتماعی بالايی دارند، در عشق ورزی، همدلی، همدردی و ياری به ديگران مهارت دارند. اين کودکان ميدانند كه صلاحشان به صلاح ديگرن بستگی دارد. انها درك ميكنند كه با ديگران كاری را بكنند كه با خود ميكنند.
كودكانی كه نياز محدوديت منطقی را تجربه كرده اند توانايی درك و همدلی ديگران را دارند و می دانند قرار نيست هميشه همه چيز طبق ميل آنها باشد.
تكنيك های ارضای نياز محدوديت منطقی
١- قوانين داشتن در خانه
قوانين بايد ويژگی های زير را داشته ياشد:
متناسب با توانايی های كودك باشد.
قبل از اجرا، كودك از آنها مطلع باشد و امكان نظر دادن داشته باشد.
به صورت روشن، واضح و مثبت باشد.
زنجيره ای نباشد.
هنگام بيان قوانين از بحث كردن با كودك اجتناب شود.
قوانين در اتاق فكر و در خونسردی و با هماهنگی با ديگر اعضا تدوين مي شود.
هنگام خشم قانون گذاشته نمی شود.
براي اجرای قوانين، كودك تشويق شود.
قوانين بايد پيامد داشته باشد.
٢- پيامد گذاشتن برای قوانين
بهترين راه ايجاد محدوديت به بچه ها اين است كه با پيامد رفتارشان روبرو شوند.
انواع پيامد
پيامد طبيعی
پيامد قراردادي پيامد طبيعي : پيامدهاي كه اگر دخالت نكنيم اتفاق مي افتد. مثلا پيامدعدم انجام تكاليف سرزنش شدن توسط معلم است يا پيامد دعوا با همكلاسي دلخوري است. (البته والد با اين حس ها همدردي كرده و به كودك كمك مي كند راه حل را پيداكند).
بسياري از والدين به خصوص والدين كنترل گر از اينكه كودك اين پيامدها را تجربه كند جلوگيري مي كنند و اجازه نمي دهند كودك پيامد را تجربه كند مثلا مادر خودش تكاليف كودك را مي نويسد يا به جاي كودك سراغ هم كلاسيش براي دلجويي مي رود.
پيامد قراردادی
پيامدهاي كه والدين و كودك با توافق وضع كرده اند.
انواع پيامدهاي قراردادي : محروم كردن – جبران كردن جبران كردن : وقتي كودك آسيبي ميزد بايد جبران كند مثلا آشغال هاي كه زمين ريخته بايد جمع كند يا خسارتي كه زده با پرداختن از پول تو جيبي جبران كند .
محروم كردن
وقتي قوانين را اجرا نمي كند براي مدت كوتاه و معيني از مسائلي كه برايش لذت بخش است محروم مي شود مثلا نيم ساعت اجازه ندارد كارتون ببيند.
نحوه اجرای پيامدها
كودك بايد متوجه شود اين پيامدها مربوط به رفتار او ست نه شخصيتش .پس قبل از اجرا اين جمله كه “خودت را دوست دارم ولي اين رفتارت را نه ” بيان مي شود.
قبل از اجرا پيامد به كودك اطلاع داده مي شود و زمان داده مي شود تا كودك بتواند كار را انجام دهد (حداقل سه بار و هر بار ٣٠ ثانيه فرصت داده مي شود) در صورت انجام ندادن پيامد بيان شده اجرا مي شود.
پيامدها بايد كوتاه مدت و حتي المقدور براي همان روز باشند تا كودك فرصت جبران و يادگيري داشته باشد مثلا براي محروم كردن از كارتون ، نيم ساعت براي همان روز كافي است و نيازي به جمع كردن سيستم تلوزيون به مدت يك هفته نيست (هيچ كس را به خاطر دزدي اعدام نمي كنند).
در حين اجرا بايد با احترام با كودك رفتار شود. هرگز نبايد در حين ابلاغ و اجراي پيامدها خشونت آميز برخورد شود .وقتي با خشم و فرياد قوانين و پيامدها اجرا مي شوند كودك احساس طرد و خشم مي كند و پيامدها تاثيري نخواهند داشت .والديني موفق هستند كه پيامدها را در كمال خونسردي و احترام به كودك اجرا مي كنند.
پس از اجراي پيامد درباره آن صحبت نكنيد و كودك را دچار احساس شرم و گناه نكنيد . براي اينكه كودك قوانين را اجرا كند او را وارد بازي احساسي نكنيد. مثلا : اينقدر اين كار رو ادامه بده تا سردرد بگيرم.
براي اجراي قوانين و پيامدها والدين بايد هماهنگ باشند و قوانين همديگر را نقض نكنند.
به جز والدين كس ديگري مجوز اجراي پيامدها را ندارد.
پس از پايان زمان تنبيه به دنبال رفتار مثبت در كودك باشيد و تشويق كنيد تا زهر احساس ناخوشايند ناشي از پيامد خنثي شود.
هرگز رفتارهاي منفي كودك را براي ديگران بازگو نكنيد.
شروط انتظارات واقع بينانه
١-مطابق با خلق و خوي كودك باشد
مثلا كودكي كه مشكل تمركز دارد نمي تواند در يك ساعت تمام سوالات رياضي را حل كند يا كودكي كه طبق خلقش شب ها دير مي خوابد نمي تواند هميشه سر ساعت نه خواب باشد .يا كودكي كه درون گراست نمي تواند در تمام جمع ها شعر بخواند.
٢-مطابق با استعدادها و تواني هاي كودك باشد. مثلا كودكي كه هيكل ريزي دارد نمي تواند در تمام ورزشها موفق باشد. يا كودكي كه هوش كلامي قوي تري دارد در رشته هاي فني موفقيت كمتري خواهد داشت.
٣-برخاسته از نيازهاي خود والدين نباشد. مثلا والديني كه مي خواهند در جمع ديده شوند به كودك فشار مي آورند تا نقاشي بكشد يا شعر بخواند .والدي كه وسواس داردانتظار دارد كودكش مثل خودش باشد.
خانواده هاي كه ويژگي زير را دارند نمي توانند از فرزندان انتظارات واقع بينانه داشته باشند :
- خانواده هاي رقابت طلب
- خانواده هاي مقايسه گر
- خانواده هاي كه توانايي تعادل بين كار و تفريح را ندارند
- خانواده هاي خودشيفته
تكنيك های ارضای نياز انتظارات واقع بينانه
١-قدرداني از رفتارهاي مثبت كودك
٢-دادن حق انتخاب به كودك در حوزه انتظارات: مثلا انتظار داريد اتاقش را مرتب كند ولي اينكه به چه شكل و چه زماني به انتخاب خود كودك است.
بخند كودك همسايه… من اندوههاي زيادي را ديدم كه سر پيچ همين خيابان چشم انتظار بزرگسالي تو هستند.
١-كنترل گری والدين
كنترل گري والدين انواع مختلفي دارد. *كنترل غذايي: اين مشكل سياري از والدين امروزي است كه مدام نگران تغذيه كودك هستند. كودكاني كه در اين زمينه كنترل مي شوند دچار اين مشكلات در آينده مي شوند:
كاهش خودمختاری
خطر ابتلا به بيمارهاي خورد و خوراك مانند بي اشتهايي عصبي پا پرخوري عصبي. خطر ابتلا به رفتارهاي اعتيادي دهاني مانند سيگاركشيدن ومشروب خوردن
كاهش خودكنترلی
كنترل جسمي : نگراني در مورد سلامت جسمي كودك و چك كردن مدام مشكلات جسمي مثلا مادر درچهار فصل سال هميشه هم لباس گرم ، هم لباس خنك براي كودك همراه دارد تا مبادا دماي هوا تغيير كند يا اگر كودك كوچكترين مشكل جسمي پيدا كند به تمام پزشكان متخصص مراجعه مي كند ومدام در اينترنت سرچ مي كند و پرستاري بيش از حد دارد .
كنترل عاطفی
چسبندگي بيش از حد به كودك به حدي كه تمام احساسات مادر و كودك يكي است .لحظات تنهايي كودك بسيار كم است.
اين مادران از جملاتي مثل: اگه اين كار رو بكني من خوشحال ميشم، مامان اين غذا خوشمزه نيست من امتحان كردم، ما دو تا بدون هم مي ميريم، خيلي پيش دوستات نمون آخه من تنهايي بدون تو نمي تونم و…، استفاده مي كنند.
نه مادر و نه كودك ويژگي هاي فردي ندارند. كنترل در تصميم گيري و تفكر: والدين عقايد خود را به فرزند ديكته مي كنند و به جاي او تصميم مي گيرند. و هيچ نوع مخالفتي از طرف كودك نمي پذيرند.اين والدين معتقدند فرزندان ادامه دهنده راه آنها هستند.
٢-محيط بی ثبات
بي ثباتي در خانه مانند بيماري جسمي يا رواني يكي از اعضاي خانواده، و بي ثباتي در جامعه مانند جنگ باعث مي شود كودك احساس درماندگي كند و نسبت به توانايي هاي خودش نااميد شود.
٣-انتقاد از تصميم های كودك
والدين اشتباه را نمي پذيرند مثلا كودك لباسي پوشيده كه باعث شده سرما بخورد يا وسيله اي را انتخاب كرده كه كيفيت خوبي نداشته ،والدين مدام سرزنش مي كنند.
اعتماد در مقابل بی اعتماد
نوزاد انسان بسيار ناتوان به دنيا مي آيد و براي تمام نيازهاي خود به ديگري محتاج است .نوزاد متوجه اين حقارت در خود مي شود. از طريق ارتباط ايمن با سوژه عشق كه اكثرا مادر مي باشد، اين احساس كاهش مي يابد و نوزاد اميدوار مي شود كه توانايي زندگي در جهان را با وجود تمام نقص هاي خود و مشكلات دنيا دارد.
به هر علتي دلبستگي در كودك صدمه ببيند كوك احساس ناامني مي كند و نسبت به خود و ديگران و جهان نااميد مي شود و احساس عدم امنيت مي كند.
والدين بايد به كودكان كمك كنند تا جهان را كشف كنند .كشفي كه پر از دردسر است. (زمين خوردن، گريه كردن، دعوا با همسالان، ناكام شدن و…) بهترين زمان براي ايجاد احساس امنيت در كودك زماني است كوك دچار هيجان هاي منفي است.

کودکان درونساز و برونساز
كودكان درونساز
- مهم ترين علت اضطراب آنها (احساس گناه است) كه چرا باعث رنجش و دلخورى ديگران شده اند.
- مى ترسند مجبور به فريبكارى شوند.
- ايثارگرى مى كنند، اما بعد پشيمان مى شوند.
- در خلوت رنج مى برند، اما حفظ ظاهر مى كنند و از كسى كمك نمى خواهند.
- در خانواده قربانى برادران و خواهران برونساز خود مى شوند. چرا كه والدين به آنها مى گويند تحمل كنند. چون والدين فقط نگران ناراحت شدن بچه هاى برونساز هستند.
- در تخيلات كودكى التيام بخش براى خود نقش هاى آسيب زا طراحى كرده اند و در بزرگى اجرا مى كنند.
- آنها اگر خود واقعى شان را دنبال كنند، اسباب رهايى شان فراهم مى شود.
- بابد با تغيير اوضاع كارى انجام دهند (بهتر است ياد بگيرند از ديگران هم كمك بگيرند.)
كودكان برونساز
- بدون فكر دست به عمل مى زنند.
- به جاى مسئوليت پذيرى، سرزنشگرى مى كنند.
- براى خوشبختى آنها همه چيز بايد از بيرون تغيير كند، آنها فكر مى كنند توانمندان موظف اند به كمك آنها بيايند.
- فكر مى كنند ديگران در زندگى شانس آورده اند.
- اينها مستعد اعتيادند.
- از شيوه هاى فورى و آنى استقبال مى كنند.
- به جاى كنار آمدن با واقعيت با آن مى جنگند.
- براى غلبه بر شرم، ديگران را سرزنش میکنند.
- مهارت خويشتندارى ندارند.
- مرزهاى كودك و والد را به هم مى ريزند.
- ديگران بايد براى آنها كارى انجام دهند. (بهتر است ياد بگيرند خودشان هم كارى انجام دهند، البته معمولا ياد نمى گيرند و عوض نمى شوند.)
والدين به جاى اعتراف به ندانستن تربيت، با بچه ها از مشكلات گذشته خود حرف مى زنند و باعث دلسوزى بچه ها مى شوند. این گونه والدين در طرحواره خود تحول نيافته اند.